خب الان در تاریخ 21 آبان 1398 هستیم و من حالا کاملن آگاهم که دارد چه اتفاقی می افتد.
تو برگشته ای و من دارم فکر می کنم چقدر زود گذشت
اولین بار وقتی آگاه شدم به دوست داشتنت که بهار بود.
بهار بود.
حست کردم
نفس هایت را شنیدم
و روز های اول اردیبهشت سال 95 بود که دوست داشتنم را آرام در گوشت نجوا کردم.
رفتی
به همین سادگی رفتی
اما من در همان اردیبهشت سال 95 ماندم
ماندم و ماندم و ماندم تا خودت نگرانم شدی.
و حالا برگشتی.
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدایی.
خوش برگشتی یار سفرکرده.
درباره این سایت