يا نه شبيه مادري كه پسرش ماه هاست به سربازي رفته و هيچ خبري از او نشده!
اصلن شده ام شبيه پدري كه دلش براي همسرش كه سالهاست در خاك خفته تنگ است و حالا.
هيچ كاري نمي توانم بكنم!
دلتنگ كه ميشوم تمام اين عظمت تكنولوژي هم ناتوان است از آرام كردنم
دل تنگ چاره اش!
چاره اش فنجاني چاي است كه دم پنجره اي بنشيني و نزديك غروب شده باشد و حالا كمي هوا هم نم دار شود و اصلن حياط خانه ات پر باشد از درخت بيد و مجنون و حوضي كه وسط حياط به فواره اش بنازد و .
ميبيني!
شده ام شبيه همان پدربزرگي كه خاستي ببريش خانه ي سالمندان و او گفت نمي توانم از اين خانه دل بكنم
بوي مادرت را مي دهد!
هم او شده ام كه حالا از اين دنيا نمي تواند دل بكند چون همه جا هوا بوي تورا دارد.
مرا اسير دنيا كرده اي
ببين!
درباره این سایت